نوروز 92و مسافرت یزد و شیراز
عزیز دلم متاسفانه امسال عید بابایی مارو تو مسافرت به یزد و شیراز همراهی نکرد! ( احتمالاً تو چین و کره بیشتر بهش خوش می گذشته !!!!)
مسافرت به یزد یکی از بهترین مسافرتهامون بود . یه شهر خیلی تمیز با مردمای مهربونش . من که خیلی دوسش دارم .
امسال عید مسافرت رو با خانواده آتا عمو رفتیم خیلی بهمون خوش گذشت ( البته بگذریم از فضولیهای شما که بدون بابا به سرم من چیا اومد!!!!!!!!!!! ) آخرای مسافرت دیگه یه اصطلاحی بین منو دایی جون و رمیصا جون جا افتاده بود که می گفتیم : " روانشاد مامان درسا .... " ( واقعاً گاهی وقتا روانمو شاد می کردی !!!!!! )
ساعت تحویل رو دامغان کنار چشمه علی گذروندیم . همون موقع ساعت تحویل گوشی موبایلم روشن بود و با, بابایی آنلاین سال و تحویل کردیم
این عکس دقیقاً بعد تحویل سال و تو چشمه علیه!
این یکی عکس رو دوست دارم چون ژستت خیلی قشنگه ( مامان فدای ژست گرفتنات )
بعدش رفتیم طرف یزد و میبد و شیراز و ... فقط چندتا از عکسهاش رو میذارم
تو شهر یزد یه جایی بود به اسم گوردخمه فقط همین قدر می گم که محل دفن اجساد زرتشتیها بوده . اما اونجا یه سری پیرزن و پیرمرد توریست ژاپنی هم اومده بودن که همشون نقاش بودن و اکثراً سیاه قلم کار می کردن . نقاشیاشون خیلی قشنگ بود . ولی همه پیر بودن !!!!!! شما منو مجبور کردی با یکی دوتاشون حرف بزنم . حتی برای یکیشون نقاشی هم کردی ( البته فقط برگه های بنده خدارو خط خطی کردی !!!!!) ولی این یکی آخری ازم خواست که با گوشیش ازت عکس بگیره . منم بدم نیومد ازش عکس بگیرم تا خاطرش برات ثبت بشه .
این یکی عکس هم مربوط به نقش رستمه که خب چون خیلی بزرگ بود و شمام اصرار داشتی جلوش بشینی عکس خیلی دوره ولی بازم خاطرس دیگه .
دوست دارم مامانی یه عالممممممممممممممممممه