مسافرت همدان 22/5/92
بابایی که از کشتی اومد تصمیم گرفتیم بریم مسافرت اما چون رفتنمون قطعی نبود نمی تونستیم تاریخ دقیق بگیم واسه همین قبل از اینکه ما مطرح کنیم ملیکا و هادی ( دخترعمو و پسرعموی درسا) خودشون رو واسه بردن عزیزجون به مسافرت شمال آماده کرده بودن. متاسفانه مسافرتهامون تقریباً همزمان شد برای همین امسال عزیزجون با ملیکا رفت سال دیگه با ماست انشاا...
البته ناگفته نمونه که بعد از برگشت از همدان تو مسیر شمال یه روز رو باهم گذروندیم که دوتا از عکسهاش رو میذارم.
و اما همدان , شهر خوبی بود با مردم مهمون نواز و مهربون.
این عکس رو تو آرامگاه ابن سینا گرفتیم . حالا فکر کنید درسا چرا اینطوری واسه ابوعلی سینا گریه می کنه!!!!!!!!!!!!!!!
فکر کنم اگه میدید یکی اینطوری واسش گریه می کنه شاید خوشحال می شد اما علت گریه خانم دقیقاً عکس بعدیه که چند دقیقه قبلش اتفاق افتاده بود البته برای من که تو مسافرت عادی بود ولی این سری بابایی داغون شد!!!
خب اینکه بگم عادتشه هرچی میبینه بخواد فکر کنم برای اکثر ما مامان باباها تکراریه. باید دید چطوری میشه مدیریتش کرد!!!
این محلی که رفتیم اسمش گنجنامه بود . خب مسلمه که از گل گل مامان فقط میشه به صورت شکار لحظه ها عکس گرفت واسه همین اصلاً نقشی از گنجنامه یا آبشار نیست فقط آب بازی درسا و شیطونیهاش تو عکس هست !!!
ضمناً اون بنده خدایی که تو عکس هست هیچ نسبتی با ما نداره !!!!!! اینم از عواقب شکار لحظه هاست( هرکی هست ازش عذر می خوام )
روز آخر رفتیم غار علیصدر که البته اونجام عکس درست و حسابی نگرفته !!!
واسه استراحت و شارژ موبایل رفته بودم نمازخونه که گل گلم اومدو یکی دو رکعتی نماز خوند!!!!
خب این دوتا عکسهای آخر هم مربوط به ساحل بابلسره که با ملیکا و هادی حسابی بهتون خوش گذشت.